رادمان فخاریرادمان فخاری، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

بنام خداوند مهربان.می نویسم برای پسرم رادمان

رادمان رفته ارایشگاه

دیروز رادمانم برای بار دوم با با و عمو امیر رفت ارایشگاه اخرین بار 9ماه پیش برای عروسی عمو علی رفت بود که حسابی هم گریه کردی بود.این بار هم می ترسیدم گریه کنه ولی وقتی برگشتن خونه وبابا گفت که پسرم گریه نکرده من بهش افتخار  کردم و گفتم پسرم دیگه مرد شده.خیلی خوشحال بودم خیلی هم خوشکل شده بود عزیز مامان. عکس تو ادامه مطلب.....     ...
29 خرداد 1391

یک دوست جدید

دیشب رفتیم خونه خاله موهبت دوست مامان ویکی از بچه های مجتمع.برای اینکه نی نی 20روزی هست بدنیا اومده وتو یه دوست جدیدگیرت اومده.اسم این نی نی جدید وحید هست .یادمون رفت عکسشو بگیریم بزاریم تو این صفحه ولی حتما تو اولین فرست عکس میگرم میزارم تو همین قسمت.
28 خرداد 1391

بدون عنوان

دیروز یه روز پر استرس بود برامون مادر جون رو بیمارستان بستری کرده بودن تا قلبش رو انزوکنن.بعد از خوردن ناهارتو رو بردم خونه مامان جون وخودمون رفتیم  بیمارستان یکمی معطلی داشت ولی خدارو شکر مادر جون قلبش مشکلی نداشت .خیلی دعا کردیم خدارو شکر که بخیر گدشت.وقتی برگشتم خونه خواب بودی ولی همین که مامانی خواست استراحت بکته بیدار شدی ودیگه مگه گداشتی مامان بخوابه.
27 خرداد 1391

بلبل زبونم

چند روزی هست که داری جمله های کوتاه مثل: بابا اومد-لباس پوشید-اب بده-بریم بیرون.. قربون صحبت کردنت بشم من. عاشقتم نفس مامان.
22 خرداد 1391

سید سبز

دیروز یکی ازبزرگای شهرمون امام جمعه محبوبمون ازمیونمون رفت.امروز هم به همین خاطرشهر عزای عمومی وتعطیله. یک پارچه اه میشود لارستان .یکدست سیاه میشودلارستان. ستان ای سید سبزاسمانهابی تو بی پشت وپناه میشود لارستان ...
22 خرداد 1391

پسر باهوشم

پسرکم الان21ماهه است .میتونه رنگارو تشخیص بده .تا10میشماره.خیلی ازحیونا رو میشناسه واز همه مهمتردوهفته ای هست کار با تراشه الماس رو شروع کردیم متونه 13کلمه رو بخونه.من وبابایی  بهت افتخار می کنیم باهوشکم. کلمات به زبان رادمانی: نارنجی:گارنجی قرمز:ممز زرافه:زافه فیل:پیل دلفین:دوفین بنفش:نفش . به قاشق هم میگفت :قوشق که به لطف تراشه الما س الان میگه قاشق  
20 خرداد 1391